به گزارش قلم شمال آنلاین؛ دکتر محمدتقی قزلسفلی در گفتوگو با خبرنگار ما بهمناسبت فرا رسیدن دهه مبارک فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی اظهار کرد: بر کسی پوشیده نیست که محور و بنیان اصلی حکمرانیِ متاثر از اندیشه انقلاب اسلامی، در جهت نفی گفتمان شبه مدرنیسم و به تعبیر اولی غربیسازی در ایران سده اخیر بوده است. چنان که با درنگ در ذهنیت انتقادی مهمترین نظریهپردازان رخداد انقلابی سال 1357، یعنی امام خمینی(ره)، شهید مطهری و مرحوم علی شریعتی، به خوبی میتوان این مقصود را دریافت.
وی افزود: در عین حال از این هم نباید غافل شد که فلسفه سیاسی مندرج در این جنبشِ فرامرزی، به جهت عمل انقلابی برای دگرگونی اساسی در جامعهی ایرانی بنایش بر حکمرانی شایستهای بوده که به مثابه جایگزینی برای حکومت شبه مدرنِ پهلوی ایجاد شد. حکومتی که در سالهای منتهی به وقوع انقلاب اسلامی دچار ناکارآمدی و فقدان مشروعیت شده بود.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران ادامه داد: از سوی دیگر، ضعف و ناکامی نهایی گفتمانها و جنبشهای مدعیِ حامی تودهها در سده بیستم، چه در نهج سوسیالیستی یا ناسیونالیستی سرانجام زمینهساز واکنش بومی و فرهنگی در کشورهای مختلف به مجموعه سیاستهای توسعهای ناشی از حکمرانی اثباتگرا و ماتریالیستی شد.
قزلسفلی تصریح کرد: از این منظر تجربه انقلاب اسلامی، نمونهای است که نشان داد چگونه بسیج نیروها و خواستهها به همراه مولفههای دینی کسانی چون حضرت امام(ره)، حضرت آیتالله خامنهای، شهید مطهری، شهید بهشتی، مرحوم شریعتی در دهههای چهل و پنجاه شمسی، تسهیلکننده کنشگری و سوژگی انقلابی به سمت آرمان حکمیت باور مردم نهاد شده است.
وی خاطرنشان کرد: احمد اشرف و بنو عزیزی در پژوهش مشترکی که با هدف بررسی ساخت و ماهیت طبقات اجتماعی در ایران معاصر تمهید شده است نشان دادهاند که چگونه نابرابری گسترده در میان طبقات اجتماعی جامعه ایرانی و هم زمان، فقدان عدالت اجتماعی از سویی و نیز ناتوانی رژیم پهلوی در ایجاد فرصتهای واقعی برای مشارکت معنادار، آن هم در شرایطی که جامعه شاهد روند پرشتابی از دگرگونی صنعتی و اقتصادی بود، لاجرم به مجموعه عوامل و زمینههایی پیوست که رخداد انقلاب اسلامی را ناگزیر میکرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران گفت: این جای خوشبختی است که لحظه تاریخی سال 1357، زمینهساز درگیری و مشارکت فکری و نظری در میان اصحاب فکر و قلم را در داخل و خارج از ایران فراهم کرد. به این معنا که نقشآفرینان این جنبش مردمی و صاحبنظران اهل قلم و فکر، فرصت این را یافتند تا در همراهی با کثیر تودههای حامی انقلاب اسلامی و رهبری آن، به بازآفرینی در عملِ یک ایده اصیل از نظام سیاسی بپردازند که راقم این سطور از آن با عنوان” فلسفه سیاسی حکمرانی خدمتگزارانه” یاد میکند.
قزلسفلی در ادامه افزود: با خوانشی از سخنان و آثار تئوریسینهای انقلاب اسلامی به ویژه معمار اصلی آن یعنی امام خمینی(ره)، بُعد معرفتی و هدف عمده فلسفه انقلاب اسلامی، حمایت از نهادینهسازی و بسط حکومتی بود که در آن کارگزاران موظف و متعهدند ایده مهم”عدالت و خیر سیاسی” را به بهترین وجهی تامین نمایند. این حکمرانی مدرنِ شایسته در گفتاری از حضرت امام(ره) به وضوح انعکاس یافته است:«حکومت باید امانتدار مردم باشد، مردم به آن اطمینان داشته باشند و بتوانند سرنوشت خود را به آن بسپارند و در پناه حکومت و قانون، آسوده خاطر به کارها و زندگی خود ادامه دهند.» (امام خمینی، 192: 1357)
وی بیان کرد: به نظر راقم این سطور، از منظر فلسفه سیاسی هنجاری، انقلاب اسلامی امکان و خواستی بر پدیداری حکمرانیِ مطلوب، به اقتضای شرایط محاط بر خواست تودهها و دلالتها و اهداف مندرج در عمده انقلابهای معاصر بوده است. در عین حال، انقلاب اسلامی اساسا خود در درون پروژه مدرن، ایده”عدالت خدمتگزارانه” را بازآفرینی و اجرا میکند چرا که انقلابها اصولا نقد رادیکال وضع ناخرسندکننده موجود و در عین حال از منظری هستی شناختی پرسشگر بحران عدالتاند.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران تصریح کرد: در حوزه امور اجتماعی و انسانی که همیشه مقوله حکمرانی نوپدید در تخالف با نهج لیبرالی مورد توجه است، یک انقلاب، در واقع پدیدهای پاتولوژیک و آسیبشناختی ارزیابی میشود. به این اعتبار پاتولوژی انقلاب اسلامی همانا خروج از نظم مستقر( نظام کهن یا رژیم قدیم) و تعهد به پراتیک عدالت خدمتگزارانه محسوب میشود.
قزلسفلی یادآور شد: ایدئولوژی مدرنیزاسیون در دهه چهل و پنجاه شمسی برای وصول به این هدف معهود(یعنی اجرای عدالت)، متکی به رویکرد و اهداف”برونزا” بوده است که منشا و فاعل آن جوامع پیشرفته صنعتی غرب بوده است. از دیدگاه انتقادی”پساتوسعهای انقلاب اسلامی”، مدرنیزاسیون با خصلت برونزا و بیتناسب با زمینههای بومی و فرهنگی یک جامعه، راهی جز فروکاست به “وسترنیزاسیون”(غربی سازی) نداشت که نهایت آن، تجانسآفرینی با وضعی از پیش موجود(یعنی توسعهگرایی تک خطی) و به قول مرحوم شریعتی”آسیمیله شدن” در زیست جهان غربی بود.
وی ادامه داد: علی شریعتی در همین راستا با نقد علوم انسانی غربی، این وجه از رویکرد تک ساحتی را همان همسانسازی یا «آسیمیلاسیون با کلان روایت موجود» معرفی میکرد که در نهایت از دل آن استخدام و بندگی علم در خدمت سرمایه، ماشینزدگی و بوروکراسی در میآمد.(شریعتی، مجموعه آثار، جلد2)
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران اظهار داشت: اندیشهها و نظامهای معرفتی میتوانند به تناسب خواست کنونی فهمیده و اجرا شوند و چه بسا این خود میتواند به پویایی و نقشآفرینیهای نوپدید دیگر مبدل گردد. بالطبع هم ساحت مدرن انقلاب اسلامی و هم سوگیری عدالتخواهانه آن چنان که به شکل بسیط در اندیشهها و آرمانهای پایهگذاران عقیدتی و فکری آن آمده است، از ابتدا مساوی و مساوق با حضور و نقشآفرینی تودههای عظیم مردم در شارع عام و احساس تعلق به این دگرگونی دورانساز بوده است.
قزلسفلی خاطرنشان کرد: از منظر افق امروزی و راهی که تاکنون پیموده شده است میتوان گفت به واسطه رخداد سال 1357 مردم ایران توانستند این زمان را به لحظهای تبدیل کنند که در آن ذهنیت ایرانی مسلمان در همراهی و معاونت با رهبری روشن ضمیر انقلاب قادر گردید از پوسته خود خارج شود و اینبار از بیرون به شرایط و وضع و حال خود نگاهی ژرف بیفکند.
وی گفت: نگاهی که سازههای معرفتی این انقلاب را تعریف میکند: اول نقد و نفی وابستگی به امور برونزا، دوم تحقق استقلال فرهنگی و سیاسی و سوم زدودن نشانههای آزاردهنده شکافها و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی. میشل فوکو متفکر برجسته فرانسوی در کتاب “ایران، روح یک جهان بی روح”، با استفاده از مفهوم «معنویت سیاسی» برای توصیف کنشگری انقلاب اسلامی، تصریح میکند یکی از امکانهای مهم برای اعمال فاعلیت سوژگی، همانا تمرینهای معنوی است؛ یعنی مجموعهای از فعالیتها که در جهت خودسازی انجام میشود و انقلاب اسلامی ایران از این منظر عرصه نمایش این سوژگی بود. مضاف بر اینکه رهبران انقلاب نیز همزمان با خودسازی درونی، زمینهساز و مشوق تحول بیرونی هم میشدند. بیدلیل نبود که او این جنبش را نویدبخش ظهور گفتمان سیاسی و اسطوره سیاسی جدیدی معرفی میکند که از دل آموزههای دینی سربرآورد، آموزههایی که غبار فراموشی بر آن نشسته بود.(فوکو، 1379) بر این اساس هم شخص امام خمینی(ره)، خود اولین کسی بوده است که از این پوسته بیرون میآید و به عنوان رهبر این حرکت عظیم، وضع نامطلوب دولت پهلوی را نقد میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران بیان کرد: حامد الگار نویسنده و متفکر برجسته عرب با اشاره به ویژگیهای فردی، اخلاقی و روحی امام خمینی(ره) مینویسد: آیتالله(امام) خمینی(ره)، انسانی است که به هیچ وجه در پی منابع فردی یا گروهی نیست. لیکن او کسی است که بازگوکننده عمیقترین خواستههای ملت ایران بوده است.» به ابتدای سخن الگار باید اضافه کرد انقلاب اسلامی به مثابه تلاش برای تحقق حکمرانی شایسته، همانطور که در شعارهای روزهای نخست این رخداد بزرگ و نیز در گفتار و نوشتار چهرههای برجسته انقلاب اسلامی تجسد یافته است، برآن شد ضمن زمینهسازی برای تولید هویت مستقل و جامع تمام ویژگیهای هویت ایرانی اسلامی برای نخستین بار موفق شود مفاهیم فقه سیاسی شیعی را وارد عرصه سیاستگذاری کند. ایدههایی چون هویت و استقلالخواهی ملت ایران، دستیابی به معنایی مستوفا از آرمان کهن عدالتخواهی و دیگر مفاهیم موجود در کلیدواژگان انقلاب اسلامی هریک به نوعی از این میراث بهرهمند شدهاند.
قزلسفلی اظهار کرد: امام خمینی(ره) با توجه به اهمیت ایده”عدالت خدمتگزارانه” و اولویت دادن بر مصالح جمعی است که تاکید میکنند: «حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام میشود. مصلحت نظام و مردم از امور مهمی است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان را در زمانهای دور و نزدیک زیر سوال ببرد.» (امام خمینی، صحیفه نور، ج20، 176)
وی بیان کرد: ایشان به مناسبتی در یکی از آثار اولیه خود یعنی”کشف الاسرار” که در ادبیات نوین دینی جایگاه ویژهای دارد به جد و موکد به ایده خدمت برای مردم و اولویت حکومت و قانون توجه داشته است. در همین اثر است که با اشاره به توامانی دین و زندگی و نیازهای امروزی تودهها تصریح میکند که دین با زندگی و جهان مدرن سازگار است و احکام دین همسو با احکام عقلی و برای ساماندهی امور مختلف زندگی صادر و نازل شده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران تصریح کرد: اینک به آستانه سالگرد دیگری از این رخداد مهم و با توجه به فلسفه این جنبش دینی و مردمی برای ما روشن شده است که مقصود از نیاز به انقلاب و کسب و حفظ استقلال در آن سال، امری روشن بوده و فصلالخطاب امروز و فردای ماست. حضرت ایشان با اشاره به تجربه حکمرانی پیامبر اسلام(ص) و امام اول شیعیان، تصریح میکند حکومت اسلامی و نظام برخاسته از آن نمیتواند در مسیر “عدالت خدمتگزارانه” باشد اگر که در جهت و هدف نیازهای به حق مردم نباشد.
قزلسفلی تصریح کرد: برای همین او در وجهی که موید مبانی فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی است اذعان میکند حکومت از جهت مسئولیتها و تعهدات، هماره مشروط است یعنی وظیفه خود میداند نظم و عدالت را در بهترین شرایط تامین کند و از آن گذشته از ملت میخواهد همیشه نسبت به امور حکومتی کارگزاران و وظایف ایشان هوشیار باشند و از نقش نظارتی خود غافل نشوند.
وی خاطرنشان کرد: این جنبش از اسلام سیاسی یا «معنویت سیاسی» در آن سال تسهیل نمیشد مگر آن که به رویکرد نوآورانه و فهم روزآمد امام خمینی(ره) در زمینه اجتهاد انقلابی و انقلاب در اجتهاد توجه ویژه داشته باشیم. زانرو که هرچند و به حق معمار جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی را که “معجزه قرن” مینامید، با تکیه بر اجتهاد شیعه و بر بنیاد رهیافت فقه سنتی و جواهری و فلسفه صدرایی استوار کرده بود لیکن همین انقلاب با لحاظ ابعاد اجتنابناپذیر فقه و سیاست و ضرورت حضور عملی و نوین آن در عرصههای عمومی و معاصر، لاجرم مقدمات انقلابی شگرف در درون فقه و اجتهاد سنتی فراهم کرد. به معنایی فلسفی، ضرورت حکمرانی در جهت خدمت و سازندگی را آشکار ساخت.
عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران ادامه داد: ایشان در جایی به مناسبتی نوشته است:«حکومت در نظر مجتهد واقعی، همانا فلسفه عملی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات و گرفتاریهای اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. (یعنی) فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.« (امام خمینی به نقل از رهبر، 425: 1390)
قزلسفلی عنوان کرد: امید داریم به برکت خون شهیدان راه میهن از آغاز تاکنون و به پاس مجاهدتها و تلاشهای صورت گرفته برای این انقلاب و با آگاهی از مشکلات جامعه و چشمداشتن به مخاطرات و چالشهای فراروی، موانع در مسیر حرکت به سمت عدالت خدمتگزارانه بیش از پیش رفع گردد تا در نتیجه شاهد پیاده شدن مجموع خواستهها و نیازهای جامعهای باشیم که بیتوقف و استوار در جهت اهداف و ترجیحات خود گام بردارد، ترجیحات اقتصادی که در عین تمیهد وسایل مادی و خدمات عمومی در شان و مقام انسان مسلمان ایرانی باشد.
وی در پایان گفت: ترجیحات حکمرانی توام با احساس مسئولیت برای بالندگی و پیشرفت کشور عزیزمان، ایجاد رفاه و شادکامی همگانی در همسویی با توسعه عادلانه و پایدار برای نسلهای آتی و سرانجام، زمینهسازی عینی و عملی که در جهات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، جامع، مشارکتی، متکی به میراث اسلامی – ایرانی باشد.