به گزارش “خط شمال” آخرین ماه پاییز در مازندران امسال حالت متفاوتی به خود گرفته بود، این نمنم بارون را به همراه ریختن برگهای رنگارنگ خزانش را علویتباران هر ساله دیدند و زیر آن بدون چتر رفتند و شکر خدا را به جا آوردند که برکت به آنها عطا فرمود اما این باران و خزان با سالهای قبلش فرق داشت.
این باران که از دم دمهای طلوع صبح شروع شده بود و تمام خیابانهای سطح شهرهای مازندران را خیس کرده بود به شکلی درآورده که دلت میخواهد ساعتها زیر آن برکت قرار بگیری. این متفاوت بودن به حضور مهمانانی برمیگردد تا حس و حال عجیب و خواستنی را در دل مردم مازندران به وجود آورد.
حضور ۱۳ شهید گمنام؛ در دیار لشکر ۲۵ کربلا، ۱۳ شهید گمنام در دیار حاج بصیر، امیرسرتیپ منفرد نیاکی، هاشمینژاد، ۱۳ شهید گمنام در سرزمین ۱۳ شهید خان طومان و ۱۳ شهید گمنامی که چون مادرشان گمنام وارد خاکی شدند که نام آوازهشان در هر برگی از تاریخ اسلام و انقلاب شکوهمند ایران اسلامی به ثبت درآمده و هر ساعتی از ماه، با آغوش باز پذیرای این شهدای گمنام خوشنام بودند و جبرانی بر مادر گمنامی که غریبانه تشییع و دفن شدند، در دستان پرمهر و حضور باشکوهشان و با پذیرای گرم در هر نقطهای از این سرزمین تشییع شدند.
این بار یکی از این شهدای گمنام خوشنام در پایتخت این دیار علوی حضور یافت و علمآموزان این سرزمین با آغوش باز پذیرای این جوان ۲۵ ساله شدند.
پایتخت علویتبارانی که خود با غیور مردی شان با خلق حماسه اسلامی ششم بهمن سال ۶۰ و نثار ۴۱ شهید اجازه دست درازی گروهکهای کمونیستی را به این خاک و وطن ندادند تا ریشه درخت نوپای انقلاب اسلامی حفظ بماند. و چه استقبالی از این علمآموزان و کاشفان دانش در هر یک مراکز علمی شان،؛ از سفرهآرایی زیبا در دانشکده دخترانه توحید با آن گلهای میخک سفید گرفته تا سنگرسازی دانشگاه غیرانتفاعی شمال، از گلایل سفید در دستان دانشجویان پرستاری و مامایی جهت استقبال شهید گرفته تا دود کردن اسپند و گلپر و قربانی گوسفند دانشگاه علمی و کاربردی فذا، از پخش کردن شکلات بر روی تابوت شهید گرفته تا گلابپاشی و روشن کردن انواع شمع توسط دانشجویان دانشکده علوم قرآنی که حال و هوای خاصی بخشیده بود.
خلاصه همه از این جوان ۲۵ ساله استقبال کردند و وقتی بر روی دوششان یکی فریاد میزد ” بگو برای شهید غریب، لا اله الله” دیگری میگفت: “غریب نیست و بگو شهید گمنام” و مداحانی که در هر یک از این دانشگاهها و دانشکدهها از این نام “گمنامی”چه روضهای میخواندند.
دختران دانشجو در کنار اساتیدشان به حال این شهید اشک میریختند و با مرثیهخوانی مداحان خود را خواهران این جوان خوشنام مینامیدند و برایش مویه میکردند تا جبران شود. اما حال مادر چیز دیگریست آنهم بر مادری که سالها منتظر آمدن پیکر جوانش باشد و زمان خداحافظی و رفتن فرزندش قد رعنایی بوده و آمدنش تکههایی به اندازه قنداقه نوزادی آن هم چند تکه از استخوان و شاید هم جمجمهای میشود و این را مادر شهید رضا حاجیزاده از شهدای خان طومان میدانست که آن جوان رعنایش برای مبارزه با داعش به سوریه رفت و پیکر پاکش بعد چند سال آنهم چند تکه استخوان در آغوشش قرار گرفت.
مادری که همه جا در استقبال از این شهید پربرکت با این دانشجویان حضور داشت و در جلوی تابوت قرار میگرفت و آن را بر شانههایش قرار میداد و بلند برایش “لا اله الله” میخواند. شهید گمنام پربرکت بود که حتی در ضیافت قشری از کارگران زحمتکش این شهر حضور یافت و با حضورش عطر و بوی خاصی را بین خانوادههای این قشر پخش کرد تا با زمزمههایشان از این شهید شفاعت و حاجت بطلبند.
حتی آنجایی که یکی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس زیر پای تابوت جوان ۲۵ ساله با نام شهید گمنام قرار میگیرد و از ابتدای حضورش سر بر روی تابوت گذاشته و تا آخرین وداع دانشجویان از این شهید سر بر آن برنداشته که صدای بلند و ضجه آه و ناله کردن آن گوشهای از دردی این یادگار هشت سال جنگ تحمیلی نشان میدهد؛ چه صحنهای که فقط با زمزمههایی بر لب با همرزمش سخن میگفت و مطمئناً ما هرگز نخواهیم فهمید بینشان چه گذشت.
خلاصه آنکه آذرماه امسال برای مردم دیار علوی متفاوت بود و باران پربرکتش هم با بارانهای سالهای قبلش فرق داشت و این را حتی کودکان و نوجوانانی که مادران و پدرانشان برای استقبال شهید گمنام آمده بودند نیز متوجه شده بودند و با اهدای گل به این شهید همراه همه شدند.
دیدار ۱۳ مرکز دانشگاهی آمل با شهید گمنام