به گزارش “خط شمال” به مناسبت هفته دفاع مقدس، با محمد رضا احمدی آسوری رئیس درمانگاه کوثر شهرستان محمودآباد و یکی از رزمندگان آن دوران رسیدیم تا از نقش آفرینی در صحنههاى دفاع مقدّس برایمان بگوید.
در ابتدا خود را معرفی کنید و اینکه در چه سالی وارد جبهه شدید و چه مدت حضور داشتید؟
محمدرضا احمدی آسوری فرزند مرحوم غلامعلی احمدی آسوری در سال 1346 در روستای آسور به دنیا آمدم. در سال 61 بعد از شهادت برادر عزیزم جاوید الاثر شهید محمد احمدی آسوری بخاطر تالمات و ناراحتیهای پدر و مادرم و اینکه پیکر مطهربرادرم برنگشت و همچنان هم چشم انتظار بازگشت پیکر پاکش هستیم، سه سالی را صبر کردم و در سال 64 برای اولین بار به جبهه های حق علیه اعزام شدم، که در سه مرحله من اعزام شدم و حدود نه ماه در منطقه جنگی حضور داشتم.
در چه عملیاتهای مهمی شرکت داشتید؟
در عملیات قدس 2 – کربلای8،5،1 و در شلمچه نیز حضور داشتم.
قدری از حال و هوای آن دوران،همرزمان،دوستان و… بفرمائید؟
خداوند به من توفیق داد که در دوران دفاع مقدس حضور پیدا کنم و با روحیات عزیزان رزمنده آشنا و عاشق جبهههای حق علیه باطل بشوم.شهدایی که ما با آنها مانوس بودیم شهید احمد مدنی، شهید رضایی و مخصوصا شهید حسن ترزبان که از دوستان خیلی خوب من بودند با همدیگه اعزام شدیم.
به عنوان نیروی ویژهی لشکر بیست و پنج کربلا گردان امام محمد باقر(ع) با همدیگه بودیم. تقریبا حدود بیست کیلومتر مسیری بود که حوالی ساعت 4 بعدازظهر حرکت کردیم و صبح به آن منطقه که خط مقدم بود رسیدیم که به علت خستگی راه از 32 نفری که حرکت کرده بودیم فقط حدود چهار، پنج نفر بودیم که رسیدیم.
من و آقای حسن ترزبان با همدیگر به یک سنگری که بچههای لشکر ثارالله کرمان که آن موقع سردار دلها آقای شهید سلیمانی فرماندهی لشکر بود رسیدیم و آنقدر تشنه بودیم، به یکی از بچهها گفتیم که یک قمقمه آب به ما بدهید. انفجاری صورت گرفت و شهید عزیز حسن ترزبان گفت: محمدرضا من سوختم سوختم، هوا هم تاریک بود و تقریبا نزدیک های نماز صبح بود من نگاه کردم گفتم حسن جان هیچ مشکلی نداری، چون انفجار صورت گرفته فکر کرد که مثلا ترکش خورده که این یکی از خاطراتی بود که ما تو آن فضا وجود داشت. و همچنین روحیات بسیار خیلی خوب ما روشهادر حضور بچهها لذت میبردم.
در گرماگرم نبرد، مسلما به اطاعت امر خداوند و نجات میهن میاندیشیدید تا چه حد به پیروزی ایمان داشتید؟
با وجود نعمت ولایت فقیه و جوانان با انگیزه بسیج و سپاه و ارتش که همه در یک راستا و با یک تفکر در کنار هم از میهن اسلامی دفاع می کردیم و اعتقاد به خداوند که خود همواره کمک حال بندگانش می باشد به پیروزی ایمان داشته ام.
در طول دوران دفاع مقدس عنایت خدا را در کجا و چگونه دیدید؟
اول عنایت خداوند در وجود پدران و مادرانی دیدم که با وجود اینکه می دانستند فرزندان دلبند آنها احتمال برگشتشان از جبهه کم هست ولی همراه با دعا فرزندان خود را بدرقه می کردند.
از حس و حال کسانی که به جبهه می آمدند بگویید.
یکی از بحثهایی که وجود داشت توی زمان جنگ و آن موقعها برادری و از خودگذشتگی در جبههها پر بود یعنی واقعا احساس میکردید که وارد بهشت شدید، مثلا ما غذا میخوردیم ویکی هر روز به قول خودمان شهردار انتخاب میکنیم ولی همه با همدیگر برادرانه وسایل را جمع میکردیم و به همدیگر کمک میکردیم یا یه فضای بسیار معنوی، شما حساب وقتی کنین یه انسانی که یاغی بود وقتی میومد منطقه رو میدید برمیگشت یه انسان مومنی شد چرا خود به خود به خاطر اینکه همه چیز واقعا اوج معنویت بود.
در دوران جنگ تحمیلی، نوجوانان و جوانان، دانشجویان، و دیگر اقشار داوطلبانه و مشتاقانه برای دفاع و حضور در جبههها از یکدیگر سبقت میگرفتند؛ این شور و اشتیاق را نتیجه چه میدانید؟
مهمترین عامل اطاعت از خدا و رسول (ص) است چرا که در اغلب مصاحبهها رزمندگان میگفتند به ندای امام زمانمان (امام خمینی (ره)) پاسخ مثبت دادهایم. یعنی خود را با توسل به روح بلند روح الله به سلسله ولایت امامان شیعه، رسول مکرم و در نهایت خداوند باریتعالی متصل میکردند.
به نظر شما مهمترین دستاورد جنگ ایران و عراق چه بود؟
از نظر من مهم ترین دستاورد جنگ ایران اتکا به قدرت داخلی و یک دستی و مردم و نهاد های مردمی بود که ما ثابت کردیم کل دنیا هم جمع شوند نمیتوانند نگاه چپ به شیعه خانه ی امام زمان عج داشته باشند.
درباره دفاع مقدس، خاطرات، کتابها، برنامههای فرهنگی هنری بسیار انجام شده است. به نظر شما تأثیرگذار ترین فعّالیّت چه میتواند باشد تا نسلهای آینده بتواند عظمت این فداکاریها را دریابد؟ همه اینها خوب است ولی تأثیر فیلم و سریالهای تلویزیونی بیشتر است، امیدواریم که خدا به ما توفیق بدهد و آن همه حماسهها، آن همه رشادتها، آن همه ایثارها را فراموش نکنیم و بتوانیم به نسل جدید منتقل کنیم مثل مدافعین حرم، مدافعان حرم مظلومینی هستند که واقعا ناشناختهاند آنها همین جوانانی هستند که از پیشکسوتان یادگرفتند.
صحبت پایانی خود را به عنوان حسن ختام بفرمائید؟
سال ها جنگ تحمیلی همه مردم را در گیر کرده بود، صدام به جزایش رسید . فقط از خدا می خواهم که هیچ وقت جنگ نباشد و همه در صلح و صفا به زندگی خود ادامه بدهند. خداوند ان شاالله که آخر و عاقبت همه ما را به خیر کند.