3

میم مثل مادر و معلم/ زینب (س) الگوی تمدن نوین اسلامی

  • کد خبر : 17884
  • ۰۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۸
میم مثل مادر و معلم/ زینب (س) الگوی تمدن نوین اسلامی
خط مقدم دیروز گلوله و بمب بود و امروز رسانه و در جنگ نرم بانوان سرزمین‌مان در جای جای این کشور برای فرزندان خود معلمان رسانه‌ای شده‌اند.

به گزارش “خط شمال” خط مقدم دیروز گلوله و بمب بود و خط مقدم امروز رسانه؛ امروز در جنگ نرم بانوان سرزمین‌مان در جای جای این کشور برای فرزندان خود معلمان رسانه‌ای شدند که دشمنی دشمن را در گوش فرزند زمزمه کرده و از هیاهوی سیاه آگاه سازند.

حضور خواهران بسیجی و آموزش سواد رسانه‌ای قطعاً نقطه عطف برای رسیدن به الگوی درست برای فرزندانمان خواهد بود؛ در طول هشت سال دفاع مقدس زنان پا به پای رزمندگان در پشت جبهه‌های حق علیه باطل جانفشانی کردند و امروز در جنگ شناختی نیز ادامه راه می‌دهند.

زنان در دوره‌های مختلف از تاریخ پرحماسه ایران اسلامی نقش با شکوه و بی‌بدیلی در جامعه ایفا کرده‌اند، از جمله مقاطع تاریخی که زنان دوشادوش مردان در جامعه ما حضور داشتند انقلاب اسلامی و پس از آن هشت سال دفاع مقدس بود که با هم‌صدایی و همراهی مردان حماسه جاودان را آفریدند.

به مناسب هفته بسیج به دیدار خواهر بسیجی و رزمنده‌ای رفتم که سال‌هاست در عرصه انقلاب، دفاع مقدس و امروز نیز در جنگ نرم همچنان گوش به فرمان مقام معظم رهبری پای در عرصه جهادی نهاد.

ربابه ابراهیمی فرزند حبیب‌الله و همسر شهید سبکرو است؛ اهل بخش کلوده شهرستان محمودآباد و عاشق انجام کارهای جهادی که از حیاط خانه و کارهایشان این اقدامات خواهر بسیجی را می‌توان دید.

پای انقلاب و جهاد رسانه‌ای امروز بمانیم

این بانوی مازنی در گفتگو با خبرنگارما می‌گوید: در زمان گذشته روستاها کم جمعیت بود و سال تحصیلی ابتدایی با همسرم در یک مدرسه بودیم؛ گذشته این طور نبود که شش سال تمام شد، مدرسه بروند، سه چهار سال از من بزرگ‌تر بودند اما در یک کلاس بودیم.

وی ادامه داد: ما در دوران ابتدایی با شهید سبکرو و شهید غلام‌پور که همسایه ما بودند، در یک کلاس درس می‌خواندیم؛ در دوران کودکی با شهید سبکرو هم محلی بودیم و همدیگر را می‌شناختیم البته وقتی بزرگ شدیم همدیگر را نمی‌دیدیم اما خانواده‌ها همدیگر را می‌شناختند.

ابراهیمی گفت: معمولاً آن موقع در روستا این طور بود که فصل پاییز بعد از برداشت برنج، یک اتوبوس در محل جمع می‌شدند و به مشهد می‌رفتند، خانوادگی با کاروانی برای زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) به مشهد می‌رفتیم، با خانواده همسرم، همسفر بودیم؛ بعداز برگشتن از مشهد به خواستگاری من آمدند و قسمت شد در دوران انقلاب و در سن ۱۹ سالگی باهم ازدواج کنیم.

این بانوی رزمنده محمودآبادی افزود: سال ۵۷ ازدواج کردیم، تمام آن دوران قبل از ازدواج و بعد از ازدواج راهپیمایی بود، صبح در روستا وانتی می‌آمد، سوار می‌شدیم و به آمل می‌رفتیم تا در راهپیمایی شرکت کنیم، ظهر به خانه برمی‌گشتیم، باز شب مردهای روستا از جمله شهید سبکرو، برادر من و برادرانش می‌رفتند، تا صبح بودند و دوباره صبح همه باهم می‌رفتیم و در راهپیمایی شرکت می‌کردیم.

ابراهیمی تصریح کرد: مردم اوایل انقلاب با منافقین درگیر می‌شدند، آن‌ها اسلحه نداشتند و با چوب دستی شب‌ها برای نگهبانی و امنیت با وانت به شهر می‌رفتند تا سال ۶۰ جنگ شروع و همسرم وارد سپاه شد.

بعد از مدتی درگیری ۶ بهمن آمل شروع شد، روزها درگیر کار و شب‌ها هم به خاطر منافقین آماده باش بودند

وی بیان کرد: بعد از مدتی درگیری ۶ بهمن آمل شروع شد، روزها درگیر کار و شب‌ها هم به خاطر منافقین آماده باش بودند تا اینکه بعد از ماجرای ششم بهمن همسرم تقاضای اعزام به جبهه را داد، کار اداری انجام می‌داد و قبول نمی‌کردند که برود اما با تهدید به استعفا به جبهه اعزام شد.

خانم ابراهیمی افزود: دخترم سمیه ۱۲ شهریورماه ۱۳۵۹ یعنی اوایل جنگ به دنیا آمد و همسرم شهید سبکرو در عملیات فتح‌المبین ۴ فروردین ۱۳۶۱ در رقابیه شوش در سن ۲۷ سالگی و زمانی که فرزندش یک و نیم ساله بود، شهید شده است.

این بانوی رزمنده از روز شهادت همسر و تشییع پیکر ایشان می‌گوید: همسرم کارش رسیدگی به امور رزمندگان، شهدا و سرکشی به خانواده‌های آنها بود، همیشه سفارش می‌کرد که شما از اینکه ما می‌رویم و شهید می‌شویم، ناراحت نباشید، اگر خانم‌ها چادر کمر ببندید، صدام که هیچ، آمریکا هم نمی‌تواند، کاری کند.

لباس خونین می‌شستیم

وی تصریح کرد: بعد از شهادت همسرم وارد سپاه شدم، دی ماه ۶۱ بود، تقاضای حضور در جبهه را داشتیم، با توجه به اینکه بچه‌ام کوچک بود، اجازه حضور نمی‌دادند، اما من می‌ترسیدم این جنگ تمام شود آخر هیچ سهمی نداشته باشیم، زمانی که دستور حضور بانوان مازندران به جبهه رسید، از آمل اعزام شدم.

این بانوی رزمنده بیان کرد: نزدیک‌ترین مکان به خط، منطقه‌ای را درست کرده بودند که مستقیم مجروح می‌آوردند، صبح‌ها در رخت‌شورخانه کار می‌کردیم، حوض بزرگِ تقریباً دویست متری داشت که دورش به فاصله دو متر شیر آب بود و خانم‌ها لباس‌های خونین می شستند.

ابراهیمی گفت: در طول روز با توجه به اینکه عملیات نبود، لباس‌ها را می شستیم و شب‌ها کار فرهنگی انجام می‌دادیم، با توپی از پارچه سربند به اندازه یک گروهان آماده و بسته می‌زدیم، آمپول‌های آتروپین و انسولین در گاز استریل می‌پیچاندیم و برای هر نفر در کوله پشتی می‌گذاشتیم که اگر شیمیایی می‌زدند آن را روی لباس به پای خودشان تزریق یا خرد کنند و به چشم‌شان بمالند.

چرا طلبکار نظام و انقلاب هستیم؟

وی تصریح کرد: زمان عملیات به اهواز رفتیم، یک استادیوم ورزشی را تخلیه کرده و تبدیل به بیمارستان شد، روزها آنجا بودیم، دو سه روز به عملیات والفجر مقدماتی مانده بود، کار پرستاری از مجروحان بر عهده ما گذاشته شد؛ خواهران زیادی دوشادوش مردمان برای ایران زحمت کشیدند و امروز یا شهید شده‌اند یا در خانواده چند شهید دارند؛ شرمنده خواهران بسیجی هستم که بدون هیچ چشم داشتی کار کردند اما ما طلبکار نظام و انقلاب هستیم.

این خواهر بسیجی از خاطره اعلام شهادت رزمنده‌ای به خانواده‌اش گفت: مادر جوانی در یکی از روستاهای محمودآباد چهار فرزند پسر داشت؛ تعریف می‌کرد بچه اولم ۱۷ سال داشت که عازم جبهه شد، زمان اعزام تا صبح خوابم نمی‌برد، نوازشش می‌کردم و موهایش را شانه می‌زدم و نمی‌خوابیدم، بعد نگاه می‌کردم به آسمان و می‌گفتم ای کاش صبح نشود، فرزندم صبح با بدرقه به جبهه اعزام شد و بعد از مدتی به شهادت رسید.

این بانوی رزمنده دفاع مقدس افزود: پیکر شهید را با دو سه شهید متأهل آوردند، آن زمان پیکر شهدا به بنیاد شهید می‌آوردند تا خانواده‌ها با شهدایشان دیدار کنند، مادر شهید گفت که من با خودم گفتم که الان من بروم زن و بچه آن شهدا می‌آیند اما فرزند من هیچ‌کس را ندارد، بچه‌اش کبوتری داشت و آن را رنگ قرمز زد و پایش را با نخ بست و کنار پیکر فرزند شهیدش برد به نشان اینکه او فرزند یا همسری نداشت، این کبوتر با پای بسته را روی سینه شهید گذاشت، این کبوتر حدود یک متر بالاتر رفت و پایین آمد، دو سه بار بالا و پایین کرد و مُرد که این خاطره سخت و تلخ هیچ وقت از ذهنم خارج نمی‌شود.

دنیا بدون حساب و کتاب نیست

ابراهیمی می‌گوید: این دنیا بدون حساب و کتاب نیست، همان طوری که شهدا می‌توانند شفاعت کنند، فقط نماز بخوانیم نشانه مسلمانی نیست، حجاب واجب دین و قانون جمهوری اسلامی ایران است، قانون ما قانون قرآن بوده، ما می‌گوئیم روزی ده بار برای یک انسان مسلمان واجب است یعنی ما هفده رکعت نماز می‌خوانیم ده بار بر ما واجب است بگوییم اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ هدایت کن ما را به راه راست.

وی خاطرنشان کرد: اگر فکر و یاد مصیبت حضرت زینب (س) و یادآور زحمت‌هایی آن‌ها نبود، نمی‌توانستم به‌عنوان یک مادر بچه خودم را بگذارم و بروم، تنها چیزی که از این فکر مشغولی ما را بیرون می‌آورد همان یاد شهدا و یاد حضرت زینب (س) بود، ما مدیونیم هیچ کاری برای اسلام نکردیم، به گفته شهید سبکرو اگر خواهر بسیجی چادر به کمر ببندد، هیچکس جرأت نمی‌کند، همان طوری که نقش حضرت زینب (س) تاثیرگذار بود، کربلا کربلا می‌ماند اگر زینب نبود.

در جهاد رسانه‌ای امروز، الگو باشیم

این خواهر بسیجی با تاکید بر اینکه امروز نیز همچنان پایبند انقلاب و مطیع امر رهبر هستیم، گفت: آن زمان با حضور در جبهه و جنگ سخت رسالت زینبی را انجام می‌دادیم و امروز با آگاهی دادن به فرزندان خود همان راه را ادامه دهیم.

ابراهیمی یادآور شد: فرزندان ایران، قوی و شجاع و با جرأت هستند و همیشه در زمان سخت خود را فدا کردند و نمونه امروزی آن حضور بی منت در جبهه سلامت و زمان شیوع کرونا بود، ما نیز در کنار این فرزندان صالح ایرانمان گوشه‌ای از کار را داشته و از تمام فضا و مکان خود در این راه بهره می‌برم که مسیر راه زندگی‌مان، راه شهدا باشد.

وی در پایان گفت: نقش زن در خانواده بسیار مهم است، زن امروز باید از فضای جنگ نرم و دشمنی‌های دشمن در فضای مجازی اطلاع داشته باشد تا بتواند فرزند صالح تربیت کند، دور بودن از جهاد تبیین مورد تاکید مقام مقام رهبری، کار بانوی این سرزمین نیست.

لینک کوتاه : https://khateshomal.ir/?p=17884

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.